- باش در خواب و در بیدارم
- خدا به موقع ميرسه...
- همه چیز از فکر اغاز میشود....
- صدای پای پاییزِ جان آمده...گوش کن
- همین عشقی که تو وجود منِ ازم آدم بهتری ساخته...
- انسانیت ، چیزیست بالاتر از جسم
- شايد آخر، سرِ پاییز توافق کردیم...
- روزای خوبم میان...اگر یِکَم طاقت بیاری تو....
- تو به من مَنگنه ای...
- من از باورِ مرگ دارم میام...تو واسم مث ِ فرصتِ آخری ❤️
آخرین مطالب
امکانات وب
باش در خواب و در بیدارم راه رویامو چه زود دزدید...من یلدام، شب ِ دور از خورشید/ باز پاییز شد و باد چرخید و هوس چو گیاهی مرموز رویید
او رویید و درخت از این همه درد، چو نگاهم خشکید/ تا دیروز قدمی بردار...من رو باز به شروعش بگذار
تو زیبایی و بی پروایی و من که از این دلتنگی بیمار/ با من حوصله کن در این شب ِ کور، تو همیشه دلیار..
تو شب ِ بیدارِ منی...همه جا تکرار منی/ گرچه بی من، گر يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...ادامه مطلب
ما را در سایت يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور دنبال می کنید
برچسب : بیدارم, نویسنده : pakkonjohari بازدید : 75
خدا به موقع ميرسه... فال و پیشگویی ها میگویند نمیشود؟ خب بگویند..
فالگیرِ قهاری ست و هر چه گفته همان شده؟؟ خب باشد...خدا که نیست
خدا اگر بخواهد در یک لحظه ورق برمیگردد
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ (سوره ی یس آیه ی 82)
فرمان نافذ خدا در عالم چنين است که هرگاه چيزی را اراده کند، تنها به آن ميگويد: «موجود باش!»، آن نيز بی درنگ موجود میشود! يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...ادامه مطلب
ما را در سایت يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور دنبال می کنید
برچسب : ميرسه, نویسنده : pakkonjohari بازدید : 22
همه چیز از فکر اغاز میشود.... پروفسور : تو بزرگ شدی ، دیگر وقت آن رسیده که افکارت را جایی بنویسی ..
میتوانی هر روز خاطرات و احساساتت را روی کاغذ ثبت کنی.
این تمرین به تو در فهمیدن خیلی چیزها کمک خواهد کرد..
پنلوپه : فکر نمیکنم مامان از افکار من خوشش بیاید..
پروفسور : تو نباید برای خوشایند دیگران بنویسی.
حتی لازم نیست خودت از چیزی که مینویسی خوشت بیاید. مهم اینست که خودت و احساساتت رو بیان کنی.
*ازووا کاساتی مودینیانی يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...
ما را در سایت يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور دنبال می کنید
برچسب : میشود, نویسنده : pakkonjohari بازدید : 37
صدای پای پاییزِ جان آمده...گوش کن از پاییز میترسم؟؟ نهه...این یک خیال پوچ است
من دیگر آن دختر ضعیف نیستم....
خوب یادگرفته ام با خودم تنها باشم
خوب یاد گرفته ام تا برای خوب زندگی کردن به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نباشم
اتفاقا امسال بی تابانه منتظر پاییزم
پاییزِ زيبا...پاییزِ عاشق
ميگویند پاییز بهاریست که عاشق شده است؟؟؟ درست است...
برگهایی که طلا شده اند... ب جز عشق چه اکسی يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...ادامه مطلب
همین عشقی که تو وجود منِ ازم آدم بهتری ساخته... عشق مادامی که با وابستگی همراه باشد ، با درد نیز همراه است
دوست داشتن تا زمانی که به توقع آلوده شود ، پژمردگی میاورد
وقتی بتوانی بدون وابستگی و توقع کسی را دوست بداری
از هیچ اتفاقی رنج نخواهی برد و هیچ چیز تو را ناراحت نخواهد کرد
اگر بتوانی کسی را آزاد بگذاری و به او اعتماد کنی و خودت هم تعهد را با آزادیت بیاميزی...عشق سازنده تری يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...ادامه مطلب
انسانیت ، چیزیست بالاتر از جسم از انسان ها غمی به دل نگیر، زیرا خود نیز غمگینند
با اینکه تنهایند، ولی از خود می گریزند
زیرا به خود، و به عشقِ خود و به حقیقتِ خود شك دارند
پس دوستشان بدار، اگرچه دوستت نداشته باشند.
* زنده یاد دکتر علی شریعتی يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...
روزای خوبم میان...اگر یِکَم طاقت بیاری تو.... عزیز من
زندگی، بدون روزهای بد نمیشود
بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم...
اما، روزهای بد، همچون برگهای پائیزی، باورکن که شتابان فرو میریزند،
و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکنند، و درخت، استوار و مقاوم بر جای میماند.
عزیز من....برگهای پائیزی، بی شک، در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند...
*نادر ابراهیمی يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...
تو به من مَنگنه ای... چه نادانند آن مردمی که گمان می برند
عشق با معاشرت طولانی و همراهی مستمر پدید می آید...
عشق حقیقی آن است که زاده سازگاری روحی باشد
و اگر این تفاهم در یک لحظه کامل نشود
در یک سال و یک نسل تمام نیز به کمال نمی رسد!
*جبران خلیل جبران يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...
عشق با معاشرت طولانی و همراهی مستمر پدید می آید...
عشق حقیقی آن است که زاده سازگاری روحی باشد
و اگر این تفاهم در یک لحظه کامل نشود
در یک سال و یک نسل تمام نیز به کمال نمی رسد!
*جبران خلیل جبران يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...
ما را در سایت يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور دنبال می کنید
برچسب : مَنگنه, نویسنده : pakkonjohari بازدید : 36
من از باورِ مرگ دارم میام...تو واسم مث ِ فرصتِ آخری ❤️
یه شب باورامو یه جوری شکستن...که فکر کردم حتی خدا قهره با من
حالا اشک شوقم دارن می درخشن...تو برگشتی تا من ، خدا رو ببخشم
کجا بودی تو این همه سال درد که من زندگی کردم این مردنو...تو پاداش صبر و سکوت منی چرا دیر شنیدی صدای منو...
باید قصه مونو يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...ادامه مطلب
ما را در سایت يوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pakkonjohari بازدید : 22